به گزارش خبرنگار ایکنا، وبینار «نقد و مخاطبه حاکم اسلامی در چارچوب مصالح و مفاسد واقعیه حق و تکلیف آحاد امت»، ۱۳ آذرماه، با حضور قاسم جعفری، عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور، سیدمحمد حسینی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و حجتالاسلام والمسلمین محمد ضمیری، عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور برگزار شد. متن سخنان قاسم جعفری در ادامه میآید:
اوایل انقلاب اسلامی دغدغه این بحث برای من ایجاد شد؛ آن زمان برخی نامههای سرگشاده به حضرت امام(ره) مینوشتند؛ شاید یکی از مهمترین نامهها، نامه معروفی بود که مرحوم بازرگان به حضرت امام درخصوص جنگ تحمیلی نوشتند. بنده در آن زمان در عراق اسیر بودم که ترجمه آن را خواندم، رسانههای عراقی خیلی به آن پرداختند. دغدغهام این بود که اگر حاکم اسلامی مورد نقد و اعتراض از جانب شهروندان قرار میگیرد آیا از منظر دینی چنین کاری یعنی اعتراض علنی به حاکم اسلامی درست است یا خیر؟ در واقع ما به دنبال حکمُ الله هستیم.
باید دانست که برخی ممکن است با نگاههای اخلاقی بگویند که نباید دنبال قدرت رفت اما مبانی دینی چیز دیگری میگوید. در آیه ۸۳ سوره شعرات آمده است: «رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛ بار الها، مرا حکمی ببخش بر این مشرکان فرمانروایی ده و به رسل و بندگان صالح خود ملحق ساز» این زبان پیامبر خداست که از خداوند میخواهد به او حکم دهد. مفسرین در این زمینه دو تفسیر دارند که یکی حکمت و یکی حکومت است لذا انبیای الهی به دنبال حکومت بودند بنابراین تشکیل حکومت امری مضموم نیست. در آیه ۱۲۴ سوره بقره نیز آمده است: «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و به یاد آر هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: اگر شایسته باشند میدهم، زیرا عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید» امتحانهای سخت ده گانهای را خداوند از حضرت ابراهیم گرفت و وی موفق شد، آن موقع خدای متعال فرمود من تو را امام جامعه قرار میدهم اما در میان فرزندان تو آنها که ظالم و گناهکار باشند به حکومت مشروع دینی نمیرسند و من چنین امتیازی را به آنها نمیدهم. معنای این سخن این است که کسانیکه در ذریه حضرت ابراهیم، صالح باشند قطعاً به حکمت میرسند.
در آیه ۷۴ سوره فرقان نیز آمده است: «وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا؛ و آنان هستند که گویند: پروردگارا، ما را زنان و فرزندانی مرحمت فرما که مایه چشم روشنی ما باشند و ما را سر خیل پاکان و پیشوای اهل تقوا قرار ده» یکی از ویژگیهای مؤمنان که در اینجا آمده این است که ما را برای متقین در جامعه، امام قرار بده. اما مسئله مهم این است که این حکومت و کسانیکه در این حکومت هستند باید دارای چه ویژگیهایی باشند. در آیه ۱۰۸ سوره یوسف در اینباره آمده است: « قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي ۖ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ گو: طریقه من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایی و بصیرت دعوت کنیم و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورم» قرآن به پیامبر فرموده است حکومت بد نیست اما مهم این است که حکومت را برای چه چیزی میخواهید؟ اگر کسی به جای دعوت به خدا، دعوت به خود کند حکومت طاغوت تشکیل خواهد داد. خوب این است که حکومت دست کسانی باشد که از اشرافگری به دور بوده و پرهیز از شرک کنند.
وقتی عزیز مصر میخواهد به حضرت یوسف جایگاهی بدهد بسیار راحت به او میگوید من را در اصلیترین جای حکومت یعنی نگهدار خزانه قرار بده چون هم توانا و هم امین هستم. بنابراین در نقد حاکم اسلامی، مسائلی را مفروض قرار دادهایم که اولین مورد مضموم نبودن تشکیل حکومت است؛ حتی در زمانی که امام معصوم در غیبت است. حال سؤال این است که وقتی حکومت مفروض است و کسانی براساس اصول قرآنی و دینی میتوانند حکومت تشکیل دهند نقد و اعتراض به حاکم موجود چه حکمی دارد؟
انتقاد و نصیحت به طور عام پذیرفته شده است اما میخواهیم به این نتیجه برسیم نقد و انتقاد به روشهای عملی همانند راهپیمایی به لحاظ شرعی چه حکمی دارد؟ چراکه گاهی وقتی نصیحت در عربی ترجمه میشود منظور از باب خیرخواهی برای حاکمان اسلامی است بنابراین اصل آن را مفروض در نظر میگیریم اما روشهای دیگر همانند نامه، بیانیه و... چه حکمی دارد؟ بنده حاکمان را به دو دسته معصوم و غیرمعصوم تقسیم کردهام. در اینجا یک بحث کلامی وجود دارد. وقتی پذیرفتیم که پیامبر اسلام از عصمت برخوردار است آیا به پیامبر یا امام معصوم میتوان انتقاد کرد؟
نگاه غالب شیعه اثنی عشری این است که پیامبر و امام از هرگونه خطا و اشتباه به صورت تعمداً یا سهواً به دور هستند و صدور گناه از آنها محال است. قرآن در آیه ۶۵ سوره نساء نیز فرموده است: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛ نه چنین است، قسم به خدای تو که اینان به حقیقت اهل ایمان نمیشوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حَکَم کنند و آنگاه به هر حکمی که کنی اعتراض نداشته، کاملاً از دل و جان تسلیم فرمان تو باشند» در شأن نزول این آیه اینگونه بیان میشود که ظاهراً زبیر با کسی در مورد آب زمینهایشان مناقشه داشتند لذا پیامبر اسلام را به عنوان حکم گرفتند پیامبر خطاب به زبیر گفت که شما آب زمین خود را بده و بقیه را رها کن تا برای فرد پایین دست برود، فرد انصاری گفت که چون زبیر پسر عمهات بود به نفع وی حکم دادی و در واقع در مقابل حکم پیامبر ایستادگی کرد. حال سؤال این است که آیا آن فرد مسلمان از ایمان خارج است.
بعد از یکی از جنگها نیز غنائمی به دست آمد لذا پیامبر برای تألیف قلوب افراد جدیدالاسلام به برخی غنایم بیشتری داد یکی از قبیله بنی تمیم بلند شد و با بی احترامی به پیامبر گفت که عدالت پیشه کن. معنای این سخن این است که وی هم رسالت و هم عدالت پیامبر را زیر سؤال برد. در ظاهر چنین کسی مرتد است و باید کشته شود و حتی یک نفر از پیامبر اجازه خواست که وی را بکشد اما آن حضرت چنین اجازهای نداد. لذا معتقدم اگر کسی به عصمت امام عادل اعتقاد دارد اما عدالت وی را زیر سؤال میبرد دچار تناقض است.
ما به لحاظ کلامی نمیپذیریم که کسی به عصمت اعتقاد داشته باشد اما اعتراض کند اما نوعاً چنین اتفاقی در جامعه رخ داده است و پیامبر هم اجازه برخورد با آنها را نداده است چراکه فرموده است نمیخواهم کاری کنم که بعداً در تاریخ گفته شود که پیامبر اسلام اصحاب خود را یکی یکی میکشت. بحث بنده این است که این اعتراض دو حالت دارد؛ گاهی افراد از سر عصبانیتهای روزمره که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید چنین حرفها و انتقاداتی به زبان بیاورند لذا نباید آنان را کافر بنامیم اما اگر کسی نبوت را نفی کند طبیعتاً حسابش جداست.
پس اگر امام معصوم به صورت عام یعنی پیامبر و جانشین وی از جانب کسیکه اعتقاد به عصمت دارد مورد خطابه قرار گیرد، دچار خبط شده است اما اگر حاکم غیراسلامی باشد نقد حاکم به صورت ذاتی جایز است لذا به صورت کلی باید بپذیریم که میتوان حاکم را نقد کرد. در این خصوص بیان چند نکته لازم است. اول اینکه خیرخواهی برای ائمه معصوم آنقدر لازم است که انجام ندادن آن گناه شمرده شده است. امام صادق(ع) میفرماید: مؤمن در نصیحت ائمه مسلمین دچار اشتباه نمیشود. در روایت مختلف دیگری تأکید شده که در روز قیامت هیچ ثوابی بیشتر از خیرخواهی برای مردم وجود ندارد. در روایات مختلف دیگری به خوبی این مسئله روشن شده است.
در معنای نصیحت آمده است که خیرخواهی حاکمان اسلامی این است که آنها را نصیحت کنید و اگر در مسائلی غافل هستند به یادشان آورید و اگر حقوقی از مسلمان را فراموش کردند به آنها یادآوری کنید. نکته دیگر توصیه به نصیحت پذیری است. اگر توصیه شده که مردم نصیحت کنند پس حاکم چه وظیفهای دارد؟ اگر مردم وظیفه نصیحت کردن دارند حاکم نیز وظیفه نصیحتپذیری دارد و اگر قبول نکند دچار فعل حرام شده است. در روایت آمده آست اگر شخصی مؤمن باشد باید خیرخواهی و نصیحت را بپذیرد.
همچنین، از امام هادی(ع) نقل شده است که به یکی از اصحاب خود فرمودند؛ پیش فلانی برو و او را سرزنش کن و به او بگو خدا اگر خیر کسی را بخواهد اگر مورد عتاب و نقد قرار گرفت آن را قبول میکند.
بحث دیگر این است؛ اگر نصیحت کردن و نصیحتپذیری واجب است در تاریخ اسلام نمونههایی از حاکمان را داشتهایم که نصیحتپرهیزی کردهاند و خسارات بسیاری را نیز به بار آوردهاند. خلیفه اول گفته است اگر در راه راست بودم از من اطلاعت کنید اما اگر خطا کردم من را نصیحت کنید. همین را از خلیفه دوم نیز نقل میکنند. البته با اصل خلافت کاری نداریم اما خلیفه اول و دوم این نصیحتپذیری را داشتهاند اما ماجرای قتل خلیفه سوم بسیار عبرت آموز است چراکه بسیاری از نصایح از جمله نصیحتهای امیرالمؤمنین علی (ع) را نپذیرفت لذا شکاف طبقاتی و تبعیض بسیار بالا گرفت. در واقع اگر حاکم یعنی خلیفه سوم، نصیحت میپذیرفت، شاهد خلیفهکُشی در تاریخ اسلام نبودیم.
آنچه بر آن تأکید دارم نقد حاکم اسلامی در چارچوب مصالح واقعیه است در برخی از روایات آمده است اگر کسی را رعایت مصالح، به صورت آشکارا هم نقد و نصیحت کند اشکالی ندارد. در سیره حکمرانی امیرالمؤمنین(ع)، ایشان با انشراح صدر نقد را میپذیرند و میگفتند حاکم باید میان مردم باشد و از احتجاب پرهیز کند. معنای حضور در بین مردم این است که قطعاً عدهای با حضور حاکم، از او حمایت، عدهای نقد یا تشویق و عدهای اخم میکنند.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) بسیار به مردم روی خوش نشان داده و به سؤالات آنها به عنوان حاکم پاسخ میدادند حتی در نامههایی که والیان خود مینوشتند تأکید داشتند در مناسبتها در بین مردم باشید، اگر کسی سؤال دارد جواب دهید و با علما مباحثه کنید. معنای مباحثه با علما این است که به انتقادات آنها گوش فرا داده و جواب سؤالات آنها را دهید لذا معتقدم یکی از وظایف حاکم این است که در میان مردم باشد و به سؤالات آنها جواب دهد. پیامبر اسلام نیز فرموده است اگر کسانی مشکلات مردم را به گوش حاکمان برسانند خداوند در روز قیامت قدمهای آنها را استوار میکند.
ما نصیحت را به معنای عام در نظر میگیریم که ممکن است نقد، ارشاد، اعتراض یا حتی به فرموده حضرت امام(ره) تخطئه باشد. وقتی کسی نقد میکند یک وظیفه دارد و حاکم نیز وظیفه دیگری دارد. کسی که نقد میکند باید شأن خود را بداند؛ برای مثال امام جمعه یک روستا نمیتواند بگوید من رهبر را نصیحت میکنم. درست است که نصیحت خوب است اما در این موارد رعایت شأن و جایگاه نیز اهمیت دارد. شرط دیگر نقد این است که ناقد باید عالم باشد چراکه اگر بدون علم سخن بگوید بعداً باید پاسخگو باشد.
نکته دیگر سازنده بودن نقد است چراکه برخی اساساً به جای نقد درست و سازنده دنبال تخریب هستند. یکی دیگر از مواردی که در سیره اهل بیت(ع) مورد توجه قرار گرفته است این است که ناصح باید بصیر باشد یعنی جوانب امر را بداند و آن را در نظر بگیرد. از سوی دیگر اگر عبد خدا میخواهد وارد صفت نقادی شود باید متخلق به اخلاق الهی باشد. امام(ره) در جلد بیست صحیفه میفرمایند: حاکم اسلامی نباید تصور کند که ما هرچه میگوییم دیگران حق اشکال ندارند چراکه اشکال و حتی تخطئه یک هدیه الهی است. اما از سوی دیگر، فرد هم باید بداند اگر در کرسی نقد نشسته است و نقد او اثر معنوی نداشته باشد و باید در قیامت پاسخگو باشد.
مورد دیگری که بر آن تأکید دارد موقعیت شناسی در نقد است و شخص باید بداند کجا، چه چیزی را بپرسد. از سوی دیگر باید اول برادری و خیرخواهی خود را ثابت کند. بحث دیگر این است که فرض کنید اگر آدمهایی پیدا شدند که حقیقتاً آداب نقد را رعایت نکرده و خطوط قرمز را رد کردند باید با آنها چه برخوردی شود؟ حضرت علی(ع) در این مورد میفرمایند باید شرایط به گونهای باشد که من از مردم بترسم. امام خمینی(ره) نیز میفرمودند؛ مردم حق انتقاد دارند اما توطئه نباید باشد.
سوابق و عملکرد اشخاص در انتقاد آنها طبیعتاً مشخص است. گاهی برخی از افراد از نصیحت قصد خیرخواهی ندارند بلکه قصد آنها صرفاً تخریب است. وقتی اشعث قصد انتقاد داشت چون حضرت علی(ع) قصد او را میدانست لذا به گونهای خاص جوابش را میداد اما وقتی یک نفر از سر ناآگاهی سؤال میکرد و مثلاً به حضرت گفت «ای علی آیا تا به حال خدایت را دیدهای» شیوه پاسخ دادن امیرالمؤمنین(ع) متفاوت بود. یکی از نکاتی که افراد ناقد باید مورد توجه قرار دهند این است که کلام آنها مطابق با آیه ۲۴ سوره حج باشد که خداوند در این آیه فرموده است: «وَهُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِيدِ؛ و به گفتار خوش و طریق خدای ستوده هدایت شوند» در واقع سخن افراد باید طیب و پسندیده باشد تا نقد آنها مؤثر واقع شود.
امام راحل نیز میفرمایند اگر به دنبال اشکالتراشی بودید به اسلام غریب رحم کنید. با این تفاسیر، کسانیکه طی چهار دهه گذشته نامههای سرگشاده نوشتهاند باید بررسی کنند که آیا رعایت این مسائل را کردهاند یا خیر و اگر نکتهای را مطرح کردهاند و ایرادی را وارد دانستهاند جایگزین آن را نیز معرفی کردهاند؟ نکته دیگر این است که توجه به شرایط داخلی و بینالمللی در شرایط نقد بسیار مهم است چراکه ممکن است در شرایطی رهبر یک جامعه برای رعایت شأن مملکت، دشمنان را تهدید کنند اما آنان بگویند که شما حتی توان پاسخگویی به مردمان خود را ندارید چگونه ما را تهدید میکنید. اینها نکاتی هستند که در مقوله نقد از حاکمان اسلامی باید مورد توجه قرار گیرند.
در جمع بندی سخنان باید بیان کنم که قرآن حاکمان جوامع و در رأس آنها پیامبران را دعوت به تواضع و کسانی که به دنبال فسادآفرینی باشند را تهدید میکند و میفرماید آنهایی که دنبال فساد باشند و چون مورد نقد قرار گیرند رفتار گناهآمیز از خود نشان دهند علاج کار آنها فقط آتش جهنم است. حتی پیامبر اسلام و حضرت علی(ع) نیز با مردم مشورت کرده و هرگز خود را تافته جدا بافته نمیدانستند و دهان منتقدان را نمیبستند. اما اگر کسی نقد ویرانگر داشت و قصدش تخریب بود برخی معتقدند مصلحت آزادی بیان آنقدر بالاست که مفسده آن ویرانگری را جبران میکند. اما اگر این نقد به شخص حاکم باشد او همانند هر شخص دیگری میتواند پیگیری کرده یا نکند اما اگر تعرض به شخصیت حقوقی حاکم و مخل نظم و امنیت جامعه یا بروز مفاسدی باشد در چارچوب شرع و قانون باید پیگیری شود لذا نقد به ذات نه تنها مضموم نیست بلکه مستند بر کتاب، سنت و عقل و سیره علما است اما تابع آدابی است که خلاصه آن این است که باید در چارچوب مصالح و مفاسد واقعیه باشد.
انتهای پیام
نظرات/سوالات